معنی درس هفت خان رستم فارسی ششم (درس پنجم)

Table of Contents

**درس هفتم: هفت خان رستم (برگرفته از درس پنجم)**

**توضیح درس:**
این درس، داستان پهلوانی و شجاعت رستم، قهرمان بزرگ شاهنامه را بیان می‌کند. او برای نجات شاه خود، کاووس، که در اسارت دیوها است، باید از هفت مرحله سخت و خطرناک بگذرد. این مراحل، “هفت خان” نامیده می‌شوند. رستم در هر کدام از این خان‌ها با یک دشمن یا یک مشکل بزرگ روبرو می‌شود، اما با قدرت، هوش و شهامت از همه آن‌ها پیروز بیرون می‌آید. این داستان نشان‌دهنده اراده قوی و فداکاری یک پهلوان برای انجام مأموریتش است.

**معنی کلمات:**

* **پهلوان:** قهرمان، دلاور
* **شاهنامه:** کتاب بزرگ و معروف حکیم فردوسی که داستان‌های پادشاهان و پهلوانان ایران باستان را روایت می‌کند.
* **خان:** مرحله، منزل (در اینجا به معنای مرحله‌های سفر پرمخاطره رستم است)
* **دیو:** موجودی افسانه‌ای، بدکار و ترسناک
* **نبرد:** جنگ، پیکار
* **شهامت:** bravery، دلاوری
* **اراده:** خواستن و مصمم بودن برای انجام کاری
* **ماموریت:** کاری که به کسی سپرده می‌شود، وظیفه
* **فداکاری:** از خود گذشتگی، ایثار

**واژه‌های مخالف (متضاد):**

* پهلوان <-> ترسو
* نبرد <-> صلح
* شهامت <-> ترس
* اراده <-> بی‌ارادگی
* فداکاری <-> خودخواهی

**واژه‌های هم‌خانواده:**

* پهلوان – پهلوانی – پهلوانانه
* نبرد – جنگجو – جنگ
* شجاعت – شجاع
* اراده – عزم – مصمم
* فداکاری – فدا – فدایی

معنی درس هفت خان رستم فارسی ششم با کلمات و مخالف (درس پنجم)

نام درس: درس پنجم | موضوع: درک واژه‌ها و مفهوم شعر | پایه ششم دبستان

در این بخش به بررسی واژه‌های درس “هفت خان رستم” می‌پردازیم. معنی کلمات، واژه‌های مخالف و هم‌خانواده‌های آن‌ها را یاد می‌گیریم تا درک بهتری از داستان پیدا کنیم.

**درس پنجم: هفت خان رستم**

در این درس با داستان پهلوانی رستم و هفت مرحله سخت که پشت سر گذاشت آشنا می‌شویم. برای فهم بهتر این داستان، باید با معنی کلمات آن به خوبی آشنا شویم.

معنی کلمات درس پنجم فارسی ششم

هفتخان: نام هفت مرحله از جنگ های رستم
رخش: اسم اسب رستم؛ در لغت به معنی رنگ سرخ و سفید مخلوط شده است.
مرحله: فاصلهی بین دو منزل که مسافر طی میکرده است، قسمت
زابلستان: نام شهری در استان سیستان و بلوچستان
اهریمن: شیطان و ابلیس
قوی پنجه: زورمند، توانا
کیکاووس: پادشاه نادان و بیارادهی ایرانی
سخت: پُر از رنج و زحمت
دیوان: جمع دیو، موجودات خیالی و ترسناک
تیمار کردن: مراقبت کردن، خدمت کردن، رسیدگی به آب و خوراک حیوان.
رهایی: آزادی
نخجیر: شکار، حیوانی را که شکار کنند.
بند: طناب، ریسمان، اسارت
فرجام: پایان، آخرکار، عاقبت کار
اژدها: جانور افسانهای بزرگ به شکل سوسمار که اغلب دو سر دارد.
دیده: چشم
پیکار: جنگ
پرخاش: جنگ و ستیزه جویی، دُرشتی
نبرد: جنگ
سُم: قسمت انتهایی انگشتان حیوانات که مثل کفش برای آنهاست.

 

چاک چاک: پاره پاره
آذر گُشسب: آتش تند و تیز، در شاهنامه کنایه از هرچیز مورد نیایش آمده و نیز اسم یکی از پهلوانان است.
سهمگین: خوفناک، ترسآور، ترسناک
یال: موهای بلند پشت گردن اسب
بَر: سینه، تن
دلیر: شجاع، در اینجا همان رستم است.
بدینسان: به اینگونه
دیو سپید: در خان هفتم که رستم و اولاد به »هفت کوه« محلّ زندگی دیو رسیدند، رستم دست و پای اولاد دیو را بست و سپس به غار حمله کرد و دیو سپید را از پا درآورد.
قصد: خواست و اراده برای انجام کاری
ز بهر: به خاطر
حیله: مکر و فریب
نیایش: راز و نیاز کردن با خداوند
چیره: غالب: پیروز (چیرگی: پیروزی)
داور: انصاف دهنده، خدای تعالی
خم: در این درس به معنی حلقهی طناب
دادگر: کسی که با عدالت رفتار میکند.
کمند: طناب، بند، ریسمان
گُردی: پهلوانی، دلیری
بیم: ترس
اُولاد: نام دیوی است که در خان پنجم، رستم با وی و سپاهیانش مواجه میشود و آنها را تا رو مار میکند.
دستگاه: شکوه، قدرت، عظمت
ارژنگ دیو: نام یکی از سرداران دیو سپید است.
ششمین خان رستم، جنگ با ارژنگ دیو است.

می‌گویند فلانی «از هفت‌خان رستم» گذشته است.
یعنی: توانسته مراحل بسیار سخت و دشواری را پشت سر بگذارد و در نهایت به موفقیت برسد.

* دیوها را از پای درمی‌آورد.
یعنی: به زبان کنایه: دیوها را شکست می‌داد و نابود می‌کرد.

* رخش به تنگ می‌آید.
یعنی: به کنایه: اسبش (رخش) خسته و درمانده می‌شود.

۱- خروشید و جوشید و برکند خاک
ز سمش زمین شد همه، چاک چاک
معنی: رخش شیهه‌ای بلند کشید و از خشم به جنب و جوش افتاد و با ضربه‌های سمش زمین را پاره‌پاره کرد.
خروشید: فریاد زد
جوشید: خشمگین شد
برکند: کند و جدا کرد
سهمگین: ترسناک

۲- بزد تیغ و بنداخت از بر، سرش
فرو ریخت چون رود، خون از برش
معنی: با شمشیر ضربه‌ای زد و سرش را از بدنش جدا کرد و خون مانند رودخانه از بدنش جاری شد.
بر: بدن
تیغ: شمشیر
نیرنگ: فریب
چیرگی: پیروزی

۳- بینداخت چون باد خم کمند
سر جادو آورد ناگه به بند
معنی: کمند را با سرعت باد به سوی جادوگر پرتاب کرد و ناگهان او را اسیر کرد.
کمند: ریسمان محکم
به بند آوردن: کنایه از اسیر کردن

۴- میانش به خنجر به دو نیم کرد
دل جادوان زو پر از بیم کرد
معنی: رستم با خنجر، کمر جادوگر را دو نیم کرد و با این کار، دل جادوگران دیگر را از ترس پر کرد.
میان: کمر
خنجر: شمشیر کوتاه
زو: از او
بیم: ترس

۵- چو رستم بدیدش برانگیخت اسب
بدوتاخت مانند آذرگشسب
معنی: وقتی رستم او را دید، اسبش را تند کرد و مانند آتشِ تند و جهنده به سویش دوید.
آذرگشسب: آتش سریع و جهنده
چو: وقتی که

۶- سر و گوش بگرفت و یالش دلیر
سر از تن بکندش به کردار شیر
معنی: رستم شجاعانه سر و گوش و یال ارژنگ دیو را گرفت و مانند شیر، سرش را از تنش جدا کرد.
یال: موهای بلند پشت گردن اسب
به کردار: مانند
دلیر: شجاع

۷- ز بهر نیایش سر و تن بشست
یکی پاک جای پرستش بجست
معنی: برای عبادت، سر و بدنش را شست و جای پاکیزه‌ای برای نماز و دعا پیدا کرد.
ز بهر: برای
نیایش: دعا
بجست: جستجو کرد
پرستش: عبادت

۸- از آن پس نهاد از بر خاک، سر
چنین گفت: کای داور دادگر
معنی: بعد از آن، سر را بر زمین گذاشت و گفت: ای خداوند عادل!
کای: که ای
داور: قاضی
دادگر: عادل

۹- ز هر بد، تویی بندگان را پناه
تو دادی مرا، گردی و دستگاه
معنی: تو در برابر هر بدی، پناهگاه بندگان هستی و به من قدرت و توانایی بخشیدی.
گردی: پهلوانی
دستگاه: قدرت و عظمت

**واژه‌های هم‌خانواده:**
بجست ← جست
خشم ← خشمگین
موفقیت ← موفق
قصد ← مقصد
پنهان ← نهان

**واژه‌های مخالف:**
دادگر ≠ ظالم
پیروزی ≠ شکست
پایان ≠ آغاز
فرجام ≠ شروع

این پست رو با دوستانتون به اشتراک بگذارید.

قدرت گرفته از هشتینو